وقتی به پرویز گفتم فرانک در کنار تو بود؟! با عصبانیت فریاد زد تو روانی شدهای ضمن این که به تو ربطی ندارد من چه میکنم! خلاصه با فرانک تماس گرفتم و از او خواستم پایش را از زندگی ام بیرون بکشد، ولی مدتی بعد همسرم با این بهانه که کسی را برای رفت و آمد نداریم مرا وادار کرد با فرانک آشتی کنم و به این بهانه نقشه یک مسافرت را طرح کردند.
کد خبر: ۸۵۰۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱